«عدالت اجتماعی؛ از نظریه تا کنش: نگاهی به رویکردهای اخلاقی و فلسفی در تحلیل عدالت»+دوره بینصیب
حسین سرآبادانی، عدالتپژوه مرکز رشد دانشگاه امام صادق در دوره بینصیب با موضوع «عدالت اجتماعی؛ مکاتب و رویکردها» گفت:
حسین سرآبادانی، عدالتپژوه مرکز رشد دانشگاه امام صادق: عدالت، مفهومی است وجدانی و فطری؛ همه ما در زندگی روزمره، مواضع سیاسی، اجتماعی و حتی گفتوگوهای ساده، داوریهایی انجام میدهیم که ریشه در درک ما از عدالت دارند. اما این فطری بودن، در عین فرصت بودن، تهدیدی نیز در خود دارد: خطر تحریف مفهومی. هرکس با پرچم عدالت سخن میگوید، اما کدام عدالت؟ و به چه معنا؟
پرسشهای اصلی در مطالعه عدالت عبارتاند از:
عدالت چیست و چه رابطهای با مفاهیم دیگر دارد؟
اقسام عدالت کدام است؟
در متون مختلف مانند «عدل الهی» شهید مطهری و آثار نظریهپردازانی چون مایکل سندل، به این موضوع پرداخته شده است که چگونه همه ما در مواضعمان نوعی داوری اخلاقی درباره عدالت انجام میدهیم، حتی اگر آگاه نباشیم. برای نمونه، وقتی فردی با مدارس خصوصی مخالفت میکند، این موضع باید بر پایه یک منطق استدلالی قابل تحلیل باشد: آیا این مخالفت ناشی از دفاع از برابری فرصتهاست؟ یا ریشه در اولویت دادن به آزادی انتخاب دارد؟
چهار رویکرد و مکتب اصلی نظریه عدالت:
۱. رویکرد مطلوبیتگرایانه (فایدهگرایی): نظریهای پیامدگرا که معتقد است عدالت آن است که بیشترین فایده را برای بیشترین تعداد افراد داشته باشد. بنیان این تفکر بر محاسبه نسبت «لذت و رنج» استوار است. منطق حاکم این مکتب «رفاه عمومی» است.
۲. رویکرد وظیفهگرایان: متأثر از فلسفه کانت، این دیدگاه بر وظیفه اخلاقی بدون توجه به نتیجه تأکید دارد. برای مثال، راستگویی وظیفهای است مستقل از پیامد آن. آزادی فردی در این دیدگاه بنیادین است و هر نقضی از آن، غیرعادلانه تلقی میشود. منطق حاکم این نظریه آزادی فردی است.
۳. رویکرد اختیارگران: اختیارگرایان معتقدند انسانها در انتخابهایشان آزاد هستند و قادر به تصمیمگیریهای مستقل و ارادی میباشند. عدالت را در آزادی انتخاب میدانند. منطق حاکم این نظریه نیز آزادی فردی است. جانرالز، فیلسوف فلسفه اخلاق با توجه به منطق ایده انتخاب رالز، توسعهدهند این مفهوم در رویکرد اختیارگران بوده است.
۴. رویکرد فضیلتگرایانه (اجتماعگرا / نئوارسطویی): منتقد دیدگاههای پیشین است که بر «فعل» تمرکز دارند، نه «فاعل». این دیدگاه معتقد است نمیتوان از عدالت سخن گفت بدون تصور روشنی از «زندگی خوب». عدالت در این رویکرد پیوند خورده با خیر جمعی و هدفمندی انسانی. منطق حاکم این نظریه «فضیلت و غایتمندی» است. فضیلتگرایان از ضرورت غایتمندی و نقش دولت در تحقق فضیلت دفاع میکنند، در حالی که رالز در سنت لیبرال معتقد است “حق” بر “خیر” مقدم است.
در یک مثال اخلاقی کلاسیک که توسط مایکل سندل در کتاب عدالت کار درست کدام است، نیز استفاده شده، فردی باید تصمیم بگیرد که با یک ون ترمزبریده، به سمت پنج کارگر برود یا به سمت یک نفر. این مسئله از منظر هر یک از این سه رویکرد پاسخی متفاوت خواهد داشت:
مطلوبیتگرا: نجات اکثریت اولویت دارد.
وظیفهگرا: کشتن عمدی حتی یک نفر، غیرقابل توجیه است.
فضیلتگرا: نیت و تصور خیر جمعی راهنماست.
بنابراین عدالت اجتماعی نه ساده است و نه کاملاً ذهنی. فهم آن نیازمند شناخت نظریههای اخلاقی، ساختارهای اجتماعی، و نیز درک دغدغههای واقعی مردم است. عدالت مفهومی است ریشهدار در فلسفه، اما در سیاست، آموزش، اقتصاد و زندگی روزمره، تاثیرگذار است.